بدون عنوان
پارسای عزیزم!
18 روز گذشت. حتی موقع نوشتن این مطلب ، مرتب از خودم میپرسم که واقعا تمام اینها در واقعیت اتفاق افتاده؟ یعنی به انقدر راحت و خوب همه چی اتفاق افتاد و پارسا عزیز ما به دنیا اومد و الان هم 18 روزه شده؟
خدایا ! تا حالا هزاران بار لطف و رحمت و عنایت خودت رو نشونم داده بودی و این بار هم ، لطف و کرم بیش از حد تو ، شرمنده ام کرده. چون مطمئن ام که لایق این همه نعمت و عنایت نیستم. فقط میتونم بگم شکر هزاران بار شکر.
نفس مامان !
زمان به طرز عجیبی تند میگذره. تو این 18 روز هر لحظه شاهد بزرگ شدنت ام. درست شبیه یه غنچه ی در حال شکفتن. هر لحظه از زندگی تو ، خارق العاده اس. چه خوشبختی بزرگی هست شاهد این اعجاز بودن.
از اینکه خوب داری رشد میکنی ،خیلی خوشحالم ، ولی خوشحالی تمام احساسم نیست. میدونم خودخواهیه ولی از اینکه اینطور زود داری بزرگ میشی غصه ام میگیره. دلم میخواد تمام این لحظه ها رو ، دل سیر زندگی کنم ، ولی عقربه های ساعت ، مرتبا دارن علیه ما کار میکنن. واقعا توصیف احساس این روزها ، خیلی سخته. چون خیلی متناقضه ! واقعا مادر شدن ، با هیچ چیز قابل توصیف و توضیح نیست. من هم مثل هر مادر دیگه ای ، خیلی خسته ام و خوابم میاد ، گاهی خیلی نگران میشم ، خیلی سوال تو ذهنم میچرخه و کلا خیلی حس عجیب و متناقضی رو تجربه میکنم ، ولی با همه ی اینها
یه حس بی نظیر و عالی که امیدوارم تمام بنده های خدا ، تجربه اش کنن.
آمین