پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

پارسا عشق مامان و بابا

اول دفتر...

1393/7/10 17:53
نویسنده : مامانی
134 بازدید
اشتراک گذاری

این اولین پست من تو وبلاگ آقا پارسا هست. حرف واسه گفتن زیاده ولی میخوام اولین نوشته ام تشکر و قدردانی باشه.

تو این چند ماه ، شگفت انگیزترین معجزه ی خداوند رو تو وجودم حس کردم. زندگی یه انسان دیگه در درون من. هر بار که بهش فکر کردم ، بیشتر و بیشتر ، به عجز خودم و قدرت بی مثال پروردگارم پی بردم. خدای مهربون ، ما رو قابل دیده بود و زندگی یکی ازفرشته هاشو به ما سپرده بود. البته که تو این مسیر اولین و آخرین پناه و کمک و امیدم ، لطف و رحمت بینهایت پروردگارم بود ولی کسانی که درکنارم بودن هم ، خیلی زخمت کشیدن و اذیت شدن. حداقل یه تشکر خشک وخالی ، بهشون بدهکارم.

اول میخوام از همسرم تشکر کنم که در تمام این مدت ، خیلی مراقبم بود. همه ی حواسش به ما بود وخیلی تلاش کرد تا من و پارسا کوچولو درسلامتی و آرامش باشیم. تا جایی که میتونست کمکم میکرد و همیشه کنارم بود. این چند ماه فقط به من سخت نگذشت ، برای همسرم هم مشکل بود اما هیچ گله ای نکرد و از هیچ کاری دریغ نکرد ، چه مادی چه معنوی ، مخصوصا تو این ماه آخر که با تمام خستگی کار بیرون ، کار خونه رو هم به عهده گرفت و خونه رو کاملا برای ورود پارسای عزیزمون فراهم کرد.

یه تشکر دیگه میخوام بکنم از مادرم که تو تمام لحضات این ۹ ماه ، حضورش و کمک اش رو دریغ نکرد. مادرم نه تنها مسیولیت خیلی از کارها و خرید ها و درخواست های ریز و درشت منو به عهده داشت ، بلکه هر جایی که بارداری عرصه رو بهم تنگ میکرد ، اون آرومم میکرد و روحیه ام رو تقویت میکرد. توضیح برخی از احساسات سخت ، و حتی گاهی غیر ممکنه . احساسات بارداری هم از چنین جنسی هست. ولی یه مادر همه ی اینهارو بدون هیچ حرفی ، درک میکنه و به خاطر مادر بودنش ، میتونه راه حلی براش پیدا کنه . امیدوارم لایق این محبت ها و زحمت ها باشم .

مطمینا بدون کمک و تلاش همسر و مادرم ، این ۹ ماه برای من به این راحتی سپری نمیشد. از هردوشون ممنونم که در کنار من و پارسا کوچولو بودن و هیچ محبت و زحمتی رو دریغ نکردن.

من و پارسا دستبو شون هستیم.

پسندها (2)

نظرات (0)