عکس های نیمه اول آذر ماه آقا پارسا
اینجا داشتم با خودم بازی میکردم که یهو مامانی و بابایی ذوق کردن که آفرین پارسا سرشو بلند کرد ..... خب چیه مگه؟ این که کاری نداره واسه من . خیلی کارهای دیگه هم بلدم رو نمیکنم ! کسی درد منو نمیفهمه که .خب منم واسه خودم کلی فکر و خیال دارم دیگه . حتی تو خواب هم بهشون فکر میکنم آخییییییییییی این کت رو مامانی واسم بافته . (بین خودمون باشه ، مادرجون هم کمک اش کرده !) البته خوشگلی منه که باعث میشه کت به چشم بیاد والا اینجا واسه اولین بار چشمم به آینه افتاد ، چیز باحالیه واقعا مامانی داشت آشپزی میکرد، منم از تو بغل بابایی داشتم دید میزدم .... ای بابا ، مامانی ج...
نویسنده :
مامانی
19:11